سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم
جامی از فرهنگ
صفحه اصلی ای میل مدیر وبلاگ شناسنامه مدیر وبلاگ
یادداشت‏های پراکنده‏ی یک نوجوان سی و هشت ساله
یک نگاه
 عکس از مهر نیوز

یک سخن
در باب عاشورا آنچه که عرض مى‏کنم - البته یک سطر از یک کتاب قطور است - این است که عاشورا یک حادثه‏ى تاریخىِ صرف نبود؛ عاشورا یک فرهنگ، یک جریان مستمر و یک سرمشق دائمى براى امت اسلام بود. حضرت ابى‏عبداللَّه (علیه‏السّلام) با این حرکت - که در زمان خود داراى توجیه عقلانى و منطقى کاملاً روشنى بود - یک سرمشق را براى امت اسلامى نوشت و گذاشت. این سرمشق فقط شهید شدن هم نیست؛ یک چیزِ مرکب و پیچیده و بسیار عمیق است. سه عنصر در حرکت حضرت ابى‏عبداللَّه (علیه‏السّلام) وجود دارد: عنصر منطق و عقل، عنصر حماسه و عزت، و عنصر عاطفه. (مقام معظم رهبری)

آرشیو
بازدیدها
  • امروز دوشنبه 103 آذر 5
  • بازدید کل 1353881
  • بازدید دیروز 19
  • بازدید امروز 8
چهارشنبه 85/12/16
رسول شیرین بود

 

فیلم سینمایی «پرواز در شب» را بارها با علاقه دیده‏ام. همیشه دلم می‏خواست که رسول فیلم‏هایش را با درون مایه‏ی پرواز در شب ادامه می‏داد.

یک بار در جلسه ای در مورد «نسل سوخته» حرف می زدیم.* گفتم: «به نظر من نسل سوم، نسل سوخته نیست، و شما با چه معیاری این معنا را هنری کرده اید؟» جواب‏هایش قانع کننده نبود. (فکر می‏کنم فایل صوتی‏اش را داشته باشم، باید آرشیو نامرتب سی-دی‏ها را بکاوم.) از تلخی‏ها و سیاه‏نمایی‏هایی که آثارش را با ادعای واقعیت گرایی، غیر واقعی می کرد هم گفتم. به او گفتم: « کاش رسولِ پرواز در شب می ماندی!» و جواب داد: «پرواز در شب هم آخرش دست من نبود و پایانش را سپاه تعیین کرد! من اگر صد تا فیلم هم بسازم، آخرش منفی خواهد بود.»

ورود کوتاهی به ساحت واقعیت‏های اجتماعی پیدا کردیم. ناگهان رسول ملاقلی پور گفت:«آخ». همه نگران شدند. بلند شد و گفت: «همین الآن سکته کردم.» در پاسخ نگرانی ها اشاره کرد که کمی استراحت برایش خوب است. رفت و روی نیمکتی دراز کشید. بعد از چند دقیقه تماس گرفت آمدند دنبالش و با عجله خداحافظی کرد و رفت. دیگر او را از نزدیک ندیدم. تا اینکه دیشب از رادیو خودرو شنیدم که رسول هم رفت.

اینها را گفتم که بعد از رفتن رسول همه‏ی اشتباهاتش را نپذیریم. نکند دوست داشتنی بودن شخصیتش موجب شود که نگاه غیر واقعی‏اش را به اجتماع، معتبر بدانیم. البته رسول پاک بود و اهل دوز و کلک و ریا نبود. در آثارش خودش بود. درست یا غلط با حس خود، کار می کرد.

رسول واقعاً دوست داشتنی بود. خون گرم و شیرین و اکتیو. ابزار سینما را می شناخت و هدفش را از سخت‏ترین مسیر تعقیب می کرد. راحت طلب نبود. رسول مرد سختی ها و مبارزه و ایستادن و دفاع کردن بود و از همین رو بود که در سینمای دفاع مقدس روزگار می گذراند.

رسول شیرین بود. خنده هایش به اطرافیان نشاط می داد و سخت گیری هایش کسی را نمی آزرد. در همان جلسه ای که ذکرش رفت و رسول مهمان بود، یکی از دوستان با تأخیر آمد و کیف و سوئیچ به دست با همه دست داد و نشست. رسول طوری که همه بشنوند رو به من گفت: «این آقا اینجا مسئولیت داره؟» گفتم: «نه، چطور مگر؟» با خنده ی شیرینش گفت: «آخر با سوویچ** دست میدهد!» و همه را به خنده انداخت.

 

پی نوشت:
*   جلسه در یکی از ارگان ها برپا و بحث چند جانبه بود، اما فقط مناظره ی خودم را نقل کرده ام.
** سوئیچ را سوویچ تلفظ کرد!



ای میل خود را وارد نمایید تا از به روز شدن این وبلاگ مطلع شوید.





Powered by WebGozar

 RSS 


ترجمه قالب توسط امیر عباس

فهرست یادداشت‏های این وبلاگ
رسول شیرین بود - جامی از فرهنگ
امیر عباس
فکر می‏کنم در زمینه‏ی تخصصی‏ام کارهای زیادی هست که باید انجام بدهم و هنوز کارم را آغاز نشده می‏دانم. با این امید زندگی می‏کنم که در آینده طرح‏های بی‏شمار ادبی و فرهنگی خود را به نتیجه برسانم. یادداشت‏های این وبلاگ ممکن است از سر دلتنگی و یا از روی نقد یا تحلیل باشند و در هر صورت سعی می کنم صبغه‏ی فرهنگی وبلاگ حفظ شود؛ فقط سعی می کنم، همین!