سلام مجدد...
در رابطه ي با قسمت اول كه عنوانش ( چگونه ميتوان داستاننويس شد؟ ) است، بايد بگويم بالاخره معلوم نکرديد نويسنده شدن، چقدرش اکتسابي است؟ چه عواملي در اين فن تاثير دارند؟ آيا مثل تست کنکور است و بايد به کلاس رفت يا عوامل انتسابي آينده فرد و نويسنده شدنش را رقم مي زنند؟
اما قسمت دوم...
دو عامل را براي کساني که مي توانندهنرمند شوند نام برده ايد :
1. وجود هوش که ظاهرا انتسابي است و اين يعني 50 درصد کار خارج از قدرت انتخاب و اختيار ماست .
2. حساسيت، که من نمي دانم اين " حساسيت " چه قدرش در دايره ي قدرت اختيار خود فرد است و آيا حساسيت ذاتي و ارثي است يا من نوعي مي توانم حساسيتم را نسب به محيط کاهش يا افزايش دهم؟
و در آخر :
آقا امير عباس!
يه خورده خودموني حرف بزن، ببينيم چي مي گي !!
اي بابا!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بازهم مجددا شما را به وبلاگ عهد شباب ــ كه در آن من با يكي از عزيزان اهل سنت بحث مي كنم ــ دعوتتان مي كنم.
البته اگر مشغله هايتان بگذارند!
سلام عليكم برادر...
داستان نويس كه نشدم! .... اما دعا كنيد هنرمند باشم. هنرمند واقعي...
همان چيزي كه آقا سيد مرتضي آويني مي فرمود:
هنر آن است كه بميري پيش از آنكه بميرانندت و مبدأ و منشأ حيات آنند كه چنين مرده اند.
يا علي
با عرض سلام خدمت دوستان ارجمند
دلم ميخواهد كمي اينجانب را درك كنيد. تلاش ميكنم در وبلاگ دوستان حاضر شوم، ولي با توجه به انبوه مشكلات گاه اين آرزو بر دلم ميماند.
لطفاً به حساب كم توجهي نگذاريد.
دعا بفرماييد.